پرسونا یه تکنیک قدرتمنده که کاربران و مشتریان یک محصول رو توصیف میکنه تا بهترین تصمیم در مورد محصول گرفته بشه. توی این مقاله، براتون توصیههایی در مورد نحوهی ایجاد پرسوناهای مفید برای محصولات دیجیتالی آوردم.
1. سعی کنید کاربر رو بشناسید.
هر توصیف پرسونا باید براساس دانش به دست اومده از تعامل مستقیم با مشتری هدف و کاربرها باشه. ایجاد ارتباط با افرادی که از محصول شما بهره میبرن ضروریه؛ باهاشون همدلی کنید، و خواستهها، نیازها و وضعیت الانشون رو درک کنید.
قبل از ساخت پرسونا، باید سعی کنید مخاطبتون رو بشناسید. مثلا بررسی کنید که کارهاشون رو چطوری انجام میدن و باهاشون مصاحبه کنید. اگر مخاطبتون رو نشناسید، شخصیتهای پرسونا به درستی گروه هدف شما رو نشون نخواهند داد. در بدترین حالت، شخصیتها براساس ایدهها و حدس و گمانها خواهند بود نه افراد واقعی.چند نفر از اعضای تیم مانند طراحان UX و توسعهدهندهها رو به کار تحقیقات کاربری موظف کنید. این کار باعث میشه از دانش اونها بهره ببرین و به یک درک کلی از کاربرها و اهدافشون برسین.
در زمان توسعهی پرسونا همهی ایدههایی که درمورد تجربهی کاربر و ویژگیهای محصول دارید رو کنار بذارید. شخصیتها رو فقط براساس آمارهای بازاری که به دست آوردید توصیف کنید. اونها رو به اجبار با ایدهها و حدسهای خودتون منطبق نکنید.
2. پرسوناها رو مختصر بنویسید.
هدف از توصیف پرسونا اینه که به اعضای تیم کمک کنه تا بفهمن چه کسانی قراره از محصول استفاده کنن و این افراد چه اهدافی رو دنبال میکنن. پس توصیه میکنم که پرسوناها رو مختصر بنویسید، در حدی که داخل یه صفحهی A4 جا بشن.
مراقب باشین که زیادی توضیح ندین و جزییات نامربوط مانند سایر فعالیتهای اوقات فراغت یا حیوان خانگی موردعلاقه رو بهش اضافه نکنین. درسته که پرسوناها باید اطلاعات کافی و کاربردی داشته باشن، اما جزییات زیادی هم باعث میشه کار کردن باهاشون سخت بشه. فقط اطلاعاتی رو بهکار ببرید که به تصمیمگیری درست شما درمورد تعامل با کاربرانتون کمک میکنن، مثل طراحی بصری و کارکرد محصول. بقیه رو بیخیال بشید.
در این تصویر یک پرسونای ساده و کوتاه براتون طراحی کردم که برای نوشتن پرسوناهای مختصر کمکتون میکنه.
3. پرسونای کاربر و خریدار رو از هم تفکیک کنید.
اگر در سیستم شما کاربر و مشتری یکی نیستند، پرسوناهای جداگانهای برای مشتری و کاربر ایجاد کنید. این کار باعث میشه بتونید نیازهای عمومی کاربر و نیازهای خاص خریدار رو بفهمید و اهداف متفاوت و حتی متناقض اونها رو راحتتر ببینید.
فرض کنید قصد داریم با معقولترین سناریو یه هواپیمای جنگندهی جدید و پیشرفته از مدل x-wing بسازیم. خواستهی خلبانها یه هواپیماست که راحت پرواز میکنه و کاملا ایمنه. اما چیزی که برای سازمان خریدار (ائتلاف شورشی در جنگ ستارگان) مهمه، قیمت خرید و هزینهی نگهداری هست. در این شرایط، با پیادهسازی دو پرسونای مختلف میتونید هم کاربر و هم خریدار رو مدلسازی کنید و اهداف متفاوت اونها رو جداگانه بیان کنید.
4. یک پرسونای اصلی انتخاب کنید.
هروقت چند پرسونا برای یک محصول ایجاد میکنید، یکی رو به عنوان پرسونای اصلی انتخاب کنید. پرسونای اصلی، شخصیتیه که شما بیشتر به خاطر اون محصول رو طراحی کرده و میسازید. فرض کنید در مثال جنگندهی X-Wing ما شخصیت لوکِ خلبان رو به عنوان پرسونای اصلی انتخاب کنیم. در این صورت برآورده کردن هدف لوک که ساخت یک هواپیمای آسان پرواز و ایمن هست، بالاترین اولویت ما خواهد بود. اما اگر جانِ (John) خریدار رو به عنوان پرسونای اصلی انتخاب کنیم، محصول تولیدی کاملا متفاوت خواهد بود.
اگر براتون سخته که یک شخصیت رو به عنوان پرسونای اصلی انتخاب کنید، یا بازار هدفتون خیلی بزرگ و ناهمگونه، یا محصولتون خیلی بزرگ و پیچیدهست. اگر اینطوره، پس لازمه که بازارتون رو دوباره تقسیمبندی کنید، یا انواع محصولتون رو معرفی کنید.
5. پرسوناها رو طوری طراحی کنید که باورکردنی باشن.
پرسوناها باید به تیم توسعه کمک کنن که با کاربرها همدردی کنن و محصول رو از دید اونها ببینن. برای رسیدن به این هدف، پرسوناها باید باورکردنی باشن. این سه نکته کمکتون میکنه که یک پرسونای باورکردنی بنویسید:
- پرسوناها رو براساس تحقیقات کاربری مستقیم بنویسید.
- یک اسم نمونه و تصویر انتخاب کنید.
- پرسوناها رو با کمک تیم توسعه تنظیم کنید.
6. روی مزیت یا مشکل اصلی تمرکز کنید.
من با پرسوناهای زیادی مواجه میشم که یه لیست بلند بالا از هدفها رو داخلشون دارن. هیچ اشکالی نداره که توصیف یک پرسونا چندتا مزیت یا مسئله رو مطرح کنه، اما توصیهی من اینه که فقط یک مسئله یا مزیت اصلی رو انتخاب کنید که دلیل واقعی برای خرید یا استفاده از محصول شماست. این کار باعث تمرکز میشه و تصمیمگیری رو راحتتر میکنه. اگر احساس میکنید اهداف دیگری هم وجود دارن و انقدر مهم هستن که نمیشه حذفشون کرد، هدفها رو اولویتبندی کنید و هدف اصلی رو بالاتر از بقیه بنویسید.
7. پرسوناها و داستانهای کاربران رو به هم متصل کنید.
بیشتر پرسوناها رو ایجاد کنید، و از اونها توی سناریوها، داستانها، جریانهای کار و داستانهای کاربری که کشف میکنید، استفاده کنید: پرسونای اصلی باید قهرمان اصلی داستانهای شما باشه. الگوی زیر که برگرفته از الگوی راشل دیوی هست، کاربر یا مشتری رو به عنوان یک پرسونا در داستان کاربر مدلسازی میکنه.
به عنوان<نام پرسونا>
من <فلان چیز> رو میخوام
بهخاطر <فلان دلیل>
8. پرسوناها رو تجسم کنید.
پرسوناها رو برای همهی افرادی که در کار توسعه هستن، قابل نمایش و در دسترس قرار بدید. بهنظر من روی کاغذ آوردن پرسونا مثل عکس زیر خیلی مفید میتونه باشه.
9. اصلاح پرسونا یادتون نره.
هربار که با ساخت یک نمونهی جدید، توسعهی محصول و محصول حداقلی قابل حیات (MVP) به شناخت بهتری از کاربرها و مشتریها میرسید و نیازهاشون رو بیشتر درک میکنید، توصیف پرسوناها رو اصلاح کنید. این کار به خصوص در حوزهی توسعهی چابک میتونه مفید باشه چون در توسعهی چابک ما میخوایم تحقیقات بازاری اولیه رو به حداقل برسونیم و با پرسوناهای موقت که به اندازهی کافی خوب هستن شروع به تست ایدههامون کنیم. براساس آمارها و بازخوردهایی که میگیرید، پرسوناها رو تغییر بدید و اصلاح کنید. پرسوناها رو بازنویسی کنید یا اگر لازمه که محور اصلی یا راهبردتون رو تغییر بدید، پرسوناهای جدیدی بنویسید.
10. قبول کنید که بعضی وقتها پرسوناها مناسب نیستن.
درسته که پرسونا ابزار قدرتمندیه، اما گاهی پیش میاد که ابزار مناسبی نباشه. اگر محصول تولیدی شما به گروه کوچکی از کاربرها خدمات میده، لازم نیست از پرسونا استفاده کنید. همینطور، اگر محصول شما کاربر نهایی خاصی نداره، استفاده از پرسونا توصیه نمیشه.
یکی از مشتریهای من رو در نظر بگیرید که موتور فیزیکی تولید میکنه، یه نرمافزار که مسئول انیمیشنهای هوشمند در بازیهای کامپیوتریه. کاربرهای این نرمافزار، توسعهدهندگان بازی هستن که کدهاشون رو با این موتور تلفیق میکنن. از نظر من، ساخت پرسونا برای موتور بازیسازی کار مفیدی نیست. اما برای کل حوزهی بازی چرا. میتونه مفید باشه.