استارتاپها به دلایل متنوعی شکست میخورند. بعضی از آنها در بازاری نامناسب عرضه میشوند و بعضی هم به خاطر مشکلات درونتیمی به رشد و موفقیت دست پیدا نمیکنند. در هر حال، دلایل متعدد است. اگر شما هم قصد ورود به این حیطه را دارید و میخواهید استارتاپی راهاندازی کنید باید بدانید که پیچوخمهای مسیر چیست و همکارانتان در چه زمینههایی شکست خوردهاند. آگاهی از شکستها و تجربههای دیگران میتواند چراغ راه شما باشد. بهتر است به دلایل شکست استارتاپها واقف شوید تا به الگویی دربارهی روند دورشدن از موفقیت برسید. در ادامه به ۲۰ مورد از دلایل شکست پرداخته شده است اما باید بدانید که بیشتر کسبوکارهای شکستخورده فقط یک دلیل را برای ناکامیشان معرفی نمیکنند. در واقع، چندین دلیل معمولا مانع از رسیدن به موفقیت و رشد میشود. دلایلی که در ادامه مطرح میشوند، بخشی از تجربههای حقیقی کسبوکارهای مختلفی هستند که قصد شروع و راهاندازی یک استارتاپ را داشتهاند.
۲۰. فقدان انعطافپذیری بهموقع
در مطالعات و تحقیقات، مشخص شده که درصدی از شکست استارتاپها به واسطهی فقدان انعطافپذیری به وجود میآید. برای مثال، استخدام نیرویی نامناسب، تولید محصولی بیکیفیت یا تصمیمات اشتباهی که میتوانستند تغییر کنند اما نکردهاند، استارتاپها را در سراشیبی سقوط قرار میدهد. اگر ایدهای مناسب نیست و جواب نمیدهد باید دور آن را خط بکشید. در غیر این صورت، منابع مالی و انرژی تیمیتان به تحلیل میرود و از آنجا که پیشرفتی در کارتان حاصل نمیشود، ناامیدی به کار تیمیتان رخنه خواهد کرد. البته تغییردادن مسیر حرکت استارتاپ باید هوشمندانه باشد. در غیر این صورت، همان تغییر هم مشکلی بزرگتر را به وجود خواهد آورد.
ایمرسیو (Imercive) یکی از استارتاپهایی است که به دلیل تغییرندادن وضعیت شرکت و منعطفنبودن، شکست خورد. هدف این استارتاپ که در سال ۲۰۰۹ بنا شد، این بود که با دریافت پیامهای فوری، به سفارشهای محلی مردم هر منطقه برای دلیورکردن و رساندن غذا از رستورانهای محلی رسیدگی کند. این ایده که هزینهی زیادی میطلبید و مراحل کاری دشواری هم داشت، شدنی نبود. پس مدیر استارتاپ تصمیم بدتری گرفت و قرار شد تا بهجای دلیوری محصولات رستوران، به دلیوری محصولات دیگر کسبوکارهای مختلف برای مردم هر منطقه بپردازد. اما این ایده تصمیم و تغییری اشتباه بود.
واقعیت این بود که دیگر نه راه پیش برای ایمرسیو مانده بود و نه راه پس. نه ایدهی اولیهی آن قابلیت پیشبرد داشت و نه ایدهی دوم. گاهیاوقات، بهتر است ایدهای اشتباه را تا آخر پیش ببرید و شکست بخورید تا اینکه وارد مسیر اشتباه دیگری شوید و بهکل، دچار ویرانی شوید. گاهی باید قدرتمندانه شکست را پذیرفت. پس اگرچه تغییر مسیر لازم است اما همیشه هر تغییری، هوشمندانه نخواهد بود.
۱۹. فرسودگی شغلی
ایجاد تعادل میان کار و زندگی شخصی برای صاحبان استارتاپها بسیار دشوار است. بنابراین، امکان فرسودگی شغلی در آنها بسیار زیاد میشود. درصدی از استارتاپها به دلیل فرسودگی و خستگی شغلی صاحبان آنها دچار شکست میشوند. هر استارتاپ موفق به توانایی گذشتن از شکستها و ادامهدادن راه در مسیری تازه نیاز دارد.
مدیر استارتاپ باید ضمن داشتن این توانایی، تیمی برای خود انتخاب کند که امکان پیشبرد اهداف و تلاشهای مختلف در کنار آنها ممکن باشد. در غیر این صورت با حجم انبوهی از وظایف روبهرو میشود و نمیتواند از عهدهی کارها برآید. این تصور که برای رسیدن به نتیجه باید بخشی از زندگی خود را فدا کنید، شما را به پرتگاه شکست نزدیک میکند. اگر به عنوان کسی که ریاست استارتاپی را بر عهده دارد، بهخوبی از پس ایجاد تعادل میان کار و زندگی شخصیتان برنیائید، شکست خواهید خورد. اگرچه ایجاد تعادل میان کار زیاد و زندگی شخصی دشوار است ولی باید بهنوعی آن را مدیریت کنید.
۱۸. استفادهنکردن از شبکهی ارتباطی
یکی از مشکلاتی که باعث میشود استارتاپها شکست بخورند، استفادهنکردن از شبکهی ارتباطی است. برقراری ارتباطات موثر با افراد مختلف بهویژه سرمایهگذاران برای کسانی که در پِی راهاندازی کسبوکارند بسیار مهم است. یکی از مهمترین کارهایی که به عنوان مدیر یک استارتاپ باید انجام دهید، تعامل کافی با سرمایهگذاران است. هیچ ایرادی ندارد که برای تامین مالی و کمکگرفتن از سرمایهگذاران با آنها وارد بحث و گفتگو شوید.
واقعیت این است که مدیران استارتاپها با تمام ابعاد و زوایای دنیای کسبوکارِ پیشِ روی خود آشنایی کامل ندارند و از همینروست که باید برای ورود به دنیایی پیچیده از کمک افراد مختلف از جمله سرمایهگذاران برای بخش تامین مالی بهره ببرند. نمیتوان همهی کارها را بهتنهایی به عهده گرفت. گاهیاوقات، استارتاپها از یک ایدهی خلاقانهی ساده شروع میشوند. خب! تا اینجای کار بسیار خوب است. اما ماجرا از این قرار است که این ایده زمانی به ثمر مینشیند که شیوهی کسبوکار در دنیای واقعی را بلد باشد. پس هر استارتاپی نیاز به افراد مختلفی پیدا میکند که در شبکهی ارتباطی با مدیران آن استارتاپ به تیم در جهت رشد کمک کنند.
۱۷. نبود سرمایهگذار و پشتوانهی مالی
یکی دیگر از عواملی که موجبات شکست استارتاپها را فراهم میکند، فقدان منابع مالی و نبود سرمایهگذارانی است که مایل به همکاری برای پیشبرد پروژهها هستند. مدیران استارتاپها برای قانعکردن سرمایهگذاران باید تلاش زیادی داشته باشند. در بسیاری از موارد، سرمایهگذاران برای خرجکردن بودجهای در راه به عرصهرساندن استارتاپها قانع نمیشوند. در واقع، آنها زمانی حاضر به سرمایهگذاری هستند که مطمئن شوند، ایدهی اولیه برای تولید محصول میتواند باعث سودآوری در بازار حقیقی شود. همهی سرمایهگذاران میخواهند بدانند که آیا ایدهای که قرار است بابت آن هزینه کنند به بار خواهد نشست و برایشان پولی کلانی خواهد آورد یا خیر. اگر قرار باشد، محصول یا خدمتی براساس ایدهای استارتاپی تولید شود، باید امکان عرضه و تولید انبوه آن وجود داشته باشد. در بازارهای آمریکا و انگلستان، سرمایهگذاران معمولا میلی به خرج پول خود بابت ایدههایی ندارند که مبتنی بر تحقیق و توسعه به بار آمدهاند. آنها به دنبال ایدههای واقعگرایانهای هستند که پول و سود خوبی به همراه خود میآورند.
گاهیاوقات هم دلیل اصلی ناتوانی استارتاپها برای جذب سرمایه، رقبای کارکشته و خشنی است که قبلا تمام سرمایهها را جمع کردهاند و فضایی برای نفسکشیدن به رقبای تازه نمیدهند. مثلا شرکت بزرگی مانند اوبر با تمام موفقیتها و سرمایههای کلانی که پشت حضورش در بازار وجود دارد، اصلا و ابدا اجازهی هنرنمایی به استارتاپهای تازهنفس و نوپا را نمیدهد. بدیهی است که ورود به عرصهی فعالیتی مشابه با اوبر به چیزی جز شکست نخواهد انجامید.
۱۶. چالشهای قانونی
گاهیاوقات هم استارتاپی با ایدهای درخشان وارد بازار میشود اما محدودیتها یا چالشهای قانونی متعددی هستند که مانع از رشد آن میشوند. باید بار دیگر تاکید کنیم که فقط ایدههای خلاقانه و ناب نیستند که یک استارتاپ را به موفقیت میرسانند بلکه آگاهی از پیچوخمهای مختلفی که بر سر راه وجود دارند هم باید مورد بررسی کافی قرار بگیرند. برای مثال، استارتاپ دیساید.کام (Decide.com) در سال ۲۰۱۱ شروع به فعالیت کرد. هدف این سایت، اطلاعرسانی به عموم دربارهی تغییرات قیمتی بعضی از کالاها بود. تغییر قیمتهای فروشگاههای بزرگی مانند آمازون هم در این سایت اعلام میشد. اما ظاهرا، آمازون از این وضعیت راضی نبود. حذف لینکهای درآمدزایی که از این سایت به آمازون میرسید، باعث شد تا بخش اعظمی از درآمد اندکشان را از دست بدهند. شکست سنگین این استارتاپ به خاطر نداشتن آگاهی دربارهی قواعد بازی در دنیای کسبوکار، بازار موردنظرشان و قوانین رقم خورد.
این ماجرا برای استارتاپهای رنگارنگ دیگری هم پیش میآید. مثلا استارتاپهایی که در زمینهی موسیقی فعالیت میکنند، اغلب بسیار خلاقانه هستند و براساس ایدهای جذاب شروع به فعالیت میکنند اما برای اینکه به موفقیت برسند، نیاز به همراهی و تدبیر افراد کاربلد دارند. مسائل قانونی و حقوقی متعددی در این میان وجود دارند که پیگیری و رفعورجوعکردن آنها فقط از عهدهی افراد باتجربه برمیآید. در غیراینصورت، بخش اعظمی از بودجهی استارتاپ باید صرف پیگیریهای لازم برای رفع مشکلات شود.
۱۵. درنظرنگرفتن جغرافیای فعالیت
جغرافیا همیشه در شکلگیری فرهنگها و اتفاقات مختلف دنیا نقش داشته است. در راهاندازی استارتاپها هم نیاز به بررسی جغرافیا و تناسب میان آن و فرهنگ پنهانِ پشت تولید یک محصول یا خدمت وجود دارد. گاهیاوقات، یک ایدهی استارتاپی به محصول میرسد و آن محصول فقط برای ناحیهی جغرافیایی خاصی مناسب و مفید واقع میشود. پس اگر تحقیقات کافی به خرج ندهید و بیگدار به آب بزنید، یعنی بدون رصد مناطق جغرافیایی و محیطی دیگر، اقدام به عرضهی محصولی موفق به مکانی تازه کنید، احتمال شکستتان زیاد خواهد بود. پس مکان و جغرافیا در مدیریت استارتاپها بسیار حائز اهمیت هستند. یکی دیگر از ابعاد درنظر گرفتن مکان و جغرافیا در مدیریت استارتاپها به مقولهی دورکاری و فاصلهی اعضای تیم کاری مربوط میشود. مدیران استارتاپهایی که تیمی دورکار دارند با چالشهای بیشتری روبهرو هستند. آنها باید مسائلی مانند حسابکردن ساعات کاری، دستمزد، بیمه و… را با روشهایی مناسب و بهینه تحت کنترل خود درآورند.
۱۴. فقدان انگیزه و شوق برای انجام کارها
داشتن ایدهای خوب برای راهاندازی استارتاپی موفق کافی نیست. بسیارند کسانی که ایدههایی درخشان را در قالب پروژههای استارتاپی پیش میبرند اما نداشتن شوروشوق کافی برای پیشبرد پروژه باعث میشود که ایدهی خوب اولیه از سکه بیفتد و رشد مناسبی نداشته باشد. شوق برای راهاندازی کار کافی نیست. باید این علاقه در تمام طول مسیر با صاحبان استارتاپ همراه باشد. در غیراینصورت، شکست از آنها دور نخواهد ماند. برای مثال، دوبیز (Doughbies) استارتاپی با ۶۷۰ هزار دلار سرمایه بود که در حوزهی ارائه و دلیوِر کردن دوناتها و شیرینیهای سفارشی فعالیت میکرد اما علیرغم ایدهی خوبی که داشت، نبود شوق برای پیگیری فعالیتهای مرتبط با آن، به شکستی سخت برای صاحبانش منجر شد. دلیل عمدهی شکست دوبیز را فقدان انگیزهی تیم کاری برای مبارزه با چالشهای مختلف اعلام میکنند.
۱۳. تغییر مسیر اشتباه
درست است که استارتاپها باید از انعطاف کافی برای تغییر مسیرشان در مواقع لازم برخوردار باشند اما گاهی، یک تغییر مسیر اشتباه موجبات شکست را فراهم میکند. در واقع، استارتاپهایی که خواهان تغییر مسیر خود هستند نباید بیگدار به آب بزنند. اگر بنا به ایجاد تغییری در مسیر است، باید مدلهای جدیدی برای کسبوکار در نظر گرفته شود، فرضیات دربارهی تغییرات پیش رو آزمایش شوند و نتایج تغییرات بعد از اعمالشدن سنجیده شوند تا ثمربخشی و اثربخشی آنها مشخص گردد. برای مثال استارتاپهایی در زمینهی تولید اپلیکیشنهای بازی را در نظر بگیرید. هرگونه تصمیمگیری برای ایجاد تغییرات دربارهی اپلیکیشن نیاز به تحقیقات گسترده در مورد تجربهی کاربران دارد. اگر بیگدار به آب زده شود، امکان دارد که کاربران، تغییرات جدید بازی را پس بزنند و خسارتی شدید به استارتاپ وارد شود.
۱۲. نبود هماهنگی میان اعضای تیم/سرمایهگذاران
در بسیاری از مواقع، اختلافاتی که میان اعضای تیم یا سرمایهگذاران یک استارتاپ وجود دارند، موجبات شکست زودهنگام را فراهم میکنند. البته فقط بنیانگذاران و اعضای تیم نیستند که با هم اختلاف پیدا میکنند و استارتاپ را به نابودی میکشانند بلکه مشکلاتی که تیم استارتاپ با سرمایهگذاران هم دارند، می توانند امکان شکست را به وجود آورند. اختلافنظرهای میان اعضای تیم و سرمایهگذاران میتوانند موجب به عرصهنرسیدن محصولات جدید، ناقصماندن روند عرضهی محصولات قدیمی، از دسترفتن درآمدها، بالا رفتن هزینهی ساخت، از دستدادن موقعیت در بازار و… شوند.
۱۱. از دسترفتن تمرکز
عوامل مختلفی وجود دارند که میتوانند تمرکز را از تیم استارتاپی بگیرند. مثلا رسیدگی به پروژههایی دیگر در کنار پروژهی استارتاپ، مسائل شخصی و خانوادگی و هر عامل دیگری که تمرکز فعالیت را برای پیشرفت استارتاپ از بینمیبرد، گامی به سوی شکست خواهد بود. فقدان تمرکز میتواند باعث بیانگیزگی عمومی تیم شود و تجربهی مشتریان از برند را هم مخدوش کند. گاهیاوقات مشکلاتی جانبی که در خلال رشد استارتاپ بهوجود میآیند، آنچنان حواس تیم را پرت میکنند که اهداف مرکزی و هستهای استارتاپ به باد فراموشی سپرده میشوند.
۱۰. زمانبندی نامناسب برای عرضهی محصول
اگر محصول را زمانی به بازار عرضه کنید که هنوز آمادگی کامل را ندارد، تاثیرات منفی بسیاری روی برندتان خواهد گذاشت. اگر مشتری در آن عرضهی ناموفق از شما استقبال نکند، عوضکردن نظر او در آینده، کار بسیار دشواری خواهد بود. ضمن اینکه اگر محصولی را دیر هم به بازار عرضه کنید، باز شکست خواهید خورد و ممکن است که شانسها و فرصتهای بیشماری را از دست بدهید. مثلا بسیاری از شرکتها هستند که تندتر از مشتریان به سمت فناوریهای تازه پیش میروند. یعنی آنها در حالی مجهز به فناوریها و امکانات تازه میشوند که جامعه و مشتریان هنوز آمادگی استفاده را پیدا نکردهاند. پس زمانبندی بسیار مهمتر از آن است که فکر میکنید. از جمله فناوریهایی که در این زمینه وجود دارد، میتوان به محصولات مرتبط با واقعیت-مجازی (VR) اشاره کرد. این فناوری بسیار جلوتر از مشتریان و بازار است. به همین خاطر، از زمان تولید و عرضه تا کنون هنوز نتوانسته است به خوبی در بازارهای مختلف جا بیفتد.
۹. نادیدهگرفتن مشتریان
اگر مشتریان را نادیده بگیرید، بیهیچ دردسری به شکست خواهید رسید. داشتن نگاهی محدود به بازار و مشتریان و درنظرنگرفتن ابعاد مختلف رفتار مشتری و بررسینکردن بازخوردهای آنها، میتواند به شکستی تلخ برای استارتاپها بینجامد. استارتاپهایی که به فیدبک یا همان بازخورد مشتریان توجهی ندارند، شکست میخورند. بهتر است، دو تا سه ماه بعد از شروع کارتان، واکنشهای مشتریان نسبت به استفاده از محصول و خدماتتان را بسنجید و بررسی کنید. شاید ویژگیها و امکاناتی که برای محصول یا خدماتتان در نظر میگیرید از نظر شما بسیار عالی و مفید باشند اما قرار است که این محصولات و خدمات را به مشتریان خود بفروشید، نه خودتان! پس واکنشها و خواستههای مشتریان را بررسی کنید و بر اساس آنها محصولات و خدمات خود را تهیه کنید.
۸. بازاریابی ضعیف
یکی از مهارتهای درجه یک کسبوکارهای موفق، شناسایی مخاطبان هدف و تلاش برای تبدیلکردن آنها به مشتری بالقوه است. مشتریان بالقوهای که با اقدامات مناسب بازاریابی میتوانند به مشتریان بالفعل بدل شوند و دست به خرید بزنند. استارتاپهایی که به بازاریابی و تبلیغات اهمیت نمیدهند، محکوم به شکست هستند. بسیاری از استارتاپها فکر میکنند که مقولهی بازاریابی و تبلیغات را میتوانند خودشان عهدهدار شوند. غافل از اینکه این رشتهها بسیار تخصصی هستند و نیاز به کارشناسانی خبره دارند. اگر روش بازاریابی را ندانید و زمان کافی برای رسیدگی به آن صرف نکنید، قطعا با شکست و مشکل مواجه خواهید شد.
۷. نداشتن مدل کسبوکار مناسب
بسیاری از کسانی که در مدیریت استارتاپها به شکست رسیدهاند، متفقالقولند که عامل اصلی شکستشان، نداشتن مدل کسبوکار بوده است. نبود راهکارهای مختلف و مسیرهای متنوع برای درآمدزایی باعث میشود تا سرمایهگذاران دور همکاری با استارتاپها را خط بکشند. هر استارتاپی نیاز به مدل کسبوکاری دارد که نشان دهد مسیر حرکت و درآمدزایی محصول یا خدمات چگونه رو به جلو پیش میرود. هر کسبوکاری باید قابلیت سنجش عملکرد به صورت کمی و کیفی را دارا باشد. لازم است، مدلی در کار باشد تا مشخص کند، هر استراتژی که در استارتاپ مطرح میشود و به مرحلهی اجرا میرسد، چه اثراتی روی کسبوکار خواهد داشت. مثلا اگر امکاناتی جدید به سیستم کاریتان اضافه کنید اما مدلی برای استفاده از آن و سنجش عملکردش نداشته باشید، امکان اینکه نتیجهای مثبت دریافت کنید، بسیار اندک خواهد بود.
۶. تولید محصولی غیرمنطبق با علایق کاربران
اگر ندانید که کاربران و مشتریان چه چیزهایی را میخواهند و به چه چیزهایی نیازمندند، شکست سختی را تجربه خواهید کرد. اگر محصولی تولید کنید که کاربران از آن استقبال نمیکنند، با آن راحت نیستند و برایشان ارزش افزودهای ندارد، احتمال رشد و موفقیتتان هم کاهش پیدا خواهد کرد. پس توجه به کاربران برای تولید محصولی کاربردوست یا همان یوزرفرندلی (User-friendly) به منظور دورشدن از شکست برای استارتاپ واجب است.
۵. مشکلات قیمتگذاری و هزینهها
قیمتگذاری در هر کسبوکاری بسیار مهم است. اگر این امر بهدرستی صورت نگیرد، امکان دارد که نتوانید هزینههایی که برای تولید محصول یا خدمت صرف کردهاید، به تیم بازگردانید و در نتیجه ضرر خواهید کرد. در صورتی که میان درآمدها و هزینهها ارتباطی منطقی وجود نداشته باشد، شکست محتمل خواهد بود. اگر محصولی خوب و باکیفیت را با قیمتگذاری نادرست، ارزانتر از چیزی به فروش برسانید که لیاقت آن است، دچار مشکل خواهید شد. هر چند که مشتریان از این کارتان استقبال میکنند اما درآمدزایی استارتاپتان با مشکلی جدی روبهرو خواهد شد. پس بهتر است، به قیمتگذاری به شکلی تخصصی نگاه کنید و اگر میخواهید قیمتی مناسب در اختیار مشتریانتان قرار بدهید، روی کاستن از هزینهی بخشهایی مانند تولید یا قسمتهای دیگر به طور حرفهای کار کنید.
۴. بیتوجهی به رقبای بازار
بسیاری از افراد معتقدند که استارتاپها در شروع نباید به رقبایشان توجه کنند و بهتر است که تمام تمرکزشان را روی امور مرتبط با خود بگذارند. اما این اشتباه است. رصدنکردن بازار و رقبا ضرر سختی به شما خواهد زد. مثلا شاید شما راه و مسیر خودتان را بروید و فکر کنید که میتوانید بدون نگاهکردن به رقبا و فقط با درنظرداشتن مشتریانتان، آنها را راضی و خوشحال نگه دارید. اما غفلت از رقبا همانا و شکستخوردن هم همانا. ممکن است، مادامیکه مشغول بهدست آوردن دل مشتریان هستید، رقیبی که از او غافلید با حرکتی ناب و تازهتر، نبض مشتریانتان را کاملا در دست بگیرد و نظر آنها را جلب کند.
۳. تیم ناهماهنگ و اعضای نامناسب
استارتاپها نیازمند افرادی هستند که تخصصها و مهارتهای متنوعی دارند و با هماهنگی و همکاری با یکدیگر میتوانند به موفقیت برسند. وجود مسئولی که اعضای تیم را بهخوبی مدیریت و هماهنگ کند در هر تیم استارتاپی ضروری است. وجود اعضایی مناسب در تیم برای پیشبرد بخشهای مختلف، کاری است که کسبوکار را به موفقیت میرساند. اگر بخش مالی، بخش تولید محصول آزمایشی و بخشهای دیگر استارتاپ از کمک نیروهای خبره بهره نبرند، پیشرفتی در کار حاصل نخواهد شد.
۲. کمبود نقدینگی
زمان و پول از آن مواردی هستند که باید هوشمندانه در هر استارتاپی استفاده شوند. شیوهی استفاده از پول و کنترل نقدینگی در مدیریت هر استارتاپی بسیار مهم است. هرگونه اشتباه در زمینهی استفاده از پول و زمان میتواند منجر به شکست کسبوکار شود. اگر استارتاپتان پول و نقدینگی نداشته باشد، امکان ادامهی حیات هم نخواهد داشت. در صورتی که با کمبود منابع مالی و خالیشدن جیبتان از منابع نقدینگی روبهرو هستید باید سریعتر اقدام کنید و برای رفع این کمبودها چارهای بیندیشید. در غیر این صورت، شکستتان حتمی خواهد بود.
1. عدم نیاز بازار
اگر بهترین محصول را هم تولید کنید اما مشتریان و بازار به آن نیازی نداشته باشند و در واقع، تقاضایی برایش نباشد، شکست خواهید خورد. استارتاپهایی که نمیتوانند مشکلی از مشکلات مشتریان را رفع کنند، از بین میروند. داشتن بهترین دادهها دربارهی مشتریان، ارائهی بهترین فناوریها، جمعکردن زبدهترین اعضا و …. هم نمیتواند شما را به موفقیت برساند؛ مگر اینکه محصولی متناسب با نیازها و خواستههای بازار تولید کنید و دردی از مشکلات مشتریان را رفع نمایید.
این دلایل شکست استارتاپها را به خاطر بسپارید و آنها را به عنوان نصیحتی ارزشمند آویزهی گوشتان کنید. بررسی ابعاد ورود به هر کسبوکاری، قبل از راهاندازی آن ضروری است.